این چند وقت اخیر هر بار که به خانه ی مان آمده یا هر بار به خانه‌شان رفتیم، شروع می کند به بحث کردن، به شبهه انداختن.
 که چرا فلان حاج آقا، بالای منبر گفته فلان امام با اژدها حرف زده است؟
می‌گوید آخر مگر می شود فلان تعداد نفر را حضرت ابوالفضل (ع) در عاشورا کشته باشد؟ حتی هر نفر را سه ثانیه هم بگیری بیشتر از نصف روز جنگ عاشورا طول خواهد کشید. صحبت هایمان از این جا شروع می شود، اما در اینجا نمی ماند.
می رسد به فلان آیه ی قرآن، و بعد می رسد به کلِ قرآن، اینکه اصلاً قرآن تحریف شده است یا نه؟
 می رسد به عصمت امام و رسول؛ و حتما اگر بی تعارف تر می خواست بحث کند به خدا و توحید هم کشیده می شد.

مسلمان است، اتفاقا بچه هیئتی هم هست. در بین جوانان فامیل سر آمدِ اخلاق و حیا و ایمان است. اما سوال دارد! شبهه دارد! 

شک هایش از همین چیزهای کوچک شروع می شود، به این ها بی اعتماد می شود، وقتی زیرآب عقلی این ادعاها خورده شد، این بی اعتمادی ها به چیزهای  بزرگتر اعتقادی اش می رسد.

چند قدم عقب تر برویم.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها