#آرزوهای_دست_ساز
ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیاد
#میلاد_حبیبی

همیشه عقل جمعی خیلی بهتر است. من که مدیرعامل شرکتم هیچ وقت خودم را تصمیم‌گیرنده نمی دانم. همه ی تصمیم گیری ها را شده به صورت تلفنی کنفرانس می‌کنیم. همه با هم حرف می زنیم و بعد تصمیم می گیریم. خیلی هم خیال آدم راحت تر می شود که همه با هم این تصمیم را گرفتند و همه هم پای هم هستند. این خیلی ارزشمند است. ما برای اینکه بتوانیم مشکلات شرکت را حل کنیم باید خیلی خیلی به هم نزدیک باشیم تا کارمان به اختلاف کشیده نشود. در این چند سال شاید فقط پنج بار پیش آمده که درباره ی مسائل حیاتی و کلان شرکت در هیئت مدیره رای گیری کرده باشیم. تقریباً همه ی کارها و تصمیم‌ها با تفاهم و اجماع بچه ها انجام می شود و کار به رای گیری نمی کشد. اگر در کاری نظر من مثبت باشد، اما نظر یک نفر منفی باشد، آن کار را کلاً کنار می گذاریم. اگر به اجماع نرسیم، هرگز وارد آن کار نمی‌شویم. بالاخره تک تک ما نظرهای مختلفی داریم، ولی اینکه حرف همدیگر را بپذیریم و در مقابل هم کوتاه بیاییم، در کار بسیار لازم است. ارزش اینکه این جمع حفظ بشود و کار جمعی انجام بشود، خیلی بیشتر از این است که من بخواهم روی حرف و نظرم پافشاری کنم. این که هر کس بخواهد روی حرف خودش پافشاری کند و کار به لج و لج بازی بکشد، مسیر شرکت کج و کواه می شود؛ ولی اینکه همه بخواهیم در مسیر مستقیمی جلو برویم، خیلی بهتر است و سریع تر به نتیجه می‌رسیم. این روحیه ی از خودگذشتگی و توانایی انجام دادن کار گروهی، در بسیج و شورای صنفی در ما شکل گرفت. تجربه ی فعالیت در دانشگاه، در کارهای اجرایی شرکت خیلی به دردمان خورد.

آرزوهای دست ساز

 

پ.ن: الحمدالله که اولین کتاب تاریخ شفاهی پیشرفت چاپ شد! این تجربه ها و تعریف کردن ها و انگیزه دادن ها برای همه لازمه

پ.ن۲: جالبه که هیچ کدوم از این آدم های این شرکت دانش بنیاد، دانشگاه رو برای رفع نیازهاشون کافی ندیدن!
پ.ن۳: اگر دنبال تشکیل، ثبت، انجام یه کار دست جمعی هستید، حتما کتاب مفیدی براتون خواهد بود


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها